تخریب بقیع---پاسخ به مخالفین توسل به پیامبر و اهل بیت
توسل به پيامبر(ص) و تبرك به آثار او در حيات و ممات
برخى از مسلمانان در بحث از صفات انبيا(ع) گويند:
تبرك جستن به آثار انبيا و عبادتگاه گرفتن محل قبر ايشان شرك است. بازسازى و بناى بر قبور آنان در حد شرك است. مجلس بزرگداشت تولد ايشان و تولد اوليا معصيت و بدعتِ حرام است. و در يك كلام، توسل به خدا به وسيله غير خدا، در حد شرك است. و وسيله قرار دادن رسول خدا(ص) پس از وفات آن حضرت، مخالف شرع اسلام است.
مخالفان اين گروه در پاسخ چنين استدلال مى كنند كه:
الف) تبرك جستن به آثار پيامبر(ص)
در همه كتب حديثى با نقل متواتر آمده است كه: صحابه رسول خدا(ص) در زمان حيات ايشان با مباشرت و خواسته خود آن حضرت به آثار او تبرك مى جستند. چنانكه پس از وفات ايشان نيز، اين روش را ادامه دادند. برخى از دلايل ايشان چنين است:
تبرك جستن به آب دهان پيامبر(ص)
در صحيح بخارى از سهل بن سعد روايت كند[1] كه رسول خدا(ص) در جنگ خيبر فرمود: «فردا اين پرچم را به دست كسى خواهم داد كه خداوند خيبر را به دست او مى گشايد، او دوستدار خدا و رسول خداست و خدا و رسول خدا دوستدار اويند.» راوى گويد: مردم آن شب را به سختى سپرى كردند تا بدانند پرچم به دست كدامين آنها داده خواهد شد. بامدادان همگى به نزد رسول خدا(ص) آمدند و هر يك اميد آن داشت كه پرچم به او داده شود كه رسول خدا فرمود: على كجاست؟ گفته شد: يا رسول اللَّه او از درد چشمانش مى نالد. پيامبر به دنبال او فرستاد تا حاضر شد، و دو چشم او را با آب دهان شفا بخشيد، به گونه اى كه گويا دردى وجود نداشته است...» تا آخر حديث.[2]
اين روايت در صحيح مسلم از قول سلمه بن اكوع چنين است:
گويد: نزد على آمدم و او را كه دچار درد چشم بود با خود مى كشيدم تا نزد رسول خدايش آوردم. آن حضرت با آب دهان چشمانش را شفا بخشيد و پرچم را به دست او داد.[3]
تبرك جستن به وضوى رسول خدا(ص)
در صحيح بخارى از انس بن مالك روايت كند كه گفت:
«وقت نماز عصر فرا رسيد و مردم براى وضو به جستجوى آب پرداختند و آن را نيافتند. پيامبر(ص) با ظرف وضو سر رسيد و دست خود را در آن نهاد و به مردم فرمود وضو بگيرند. ناگهان ديدم آب از سر انگشتان آن حضرت همچون چشمه مى جوشيد و مردم تا آخرين نفر از آن وضو گرفتند.»[4]
و در روايت ديگرى از جابربن عبداللَّه گويد:
«من با پيامبر(ص) بودم كه وقت نماز عصر فرا رسيد و ما جز اندكى آب نداشتيم. آن را در ظرفى ريختند و نزد پيامبر(ص) آوردند. ايشان دست خود را در آن فرو بردند و انگشتان خود را باز كردند و فرمودند: وضوگيرندگان بشتابند كه خداوند بركت افزايد. ناگهان ديدم آب از ميان انگشتان آن حضرت مى جوشيد تا آنگاه كه مردم وضو گرفتند و نوشيدند، و اين معجزه چنان در من اثر كرد كه ديگر دچار ترديد نگشتم و دانستم كه اين عين بركت است. به جابر گفتند: شما در آن روز چند نفر بوديد؟ گفت: يك هزار و چهارصد نفر! و در روايت ديگرى، پانصد نفر.»[5]
تبرك جستن به موى پيامبر(ص)
مسلم در صحيح خود روايت مى كند كه: «رسول خدا(ص) به مِنى آمد و پس از رمى جمرات و قربانى كردن، سر خود را تراشيد و آن را به مردمان داد.»
و در روايت ديگرى گويد: «آن حضرت سرتراش را فرا خواند و پس از تراشيدن موها، آنها را به اباطلحه داد. راوى گويد: او نيز آنها را ميان مردم تقسيم كرد.»[6]
و نيز از انس بن مالك روايت كند كه گفت:
«رسول خدا(ص) را ديدم كه سر مى تراشيد و صحابه آن حضرت دور او را گرفته بودند تا هر مويى كه فرو افتد در دست يكى از آنان قرار گيرد.»[7]
و در كتاب اسد الغابه در شرح حال خالد بن وليد گويد:
«خالد بن وليد كه در نبرد با ايرانيان و روميان نقش ويژه و برجسته اى داشت به هنگام فتح دمشق در شب كلاهى كه با آن مى جنگيد، تار مويى از رسول خدا(ص) را قرار داده بود كه به بركت آن فتح و ظفر مى جست و هميشه پيروز بود.»
همچنين در شرح حال او در اصابه و مستدرك حاكم گويند:
«خالد بن وليد در نبرد يرموك شب كلاه خويش را گم كرد و دستور داد آن را بجويند. ابتدا آن را نيافتند، ولى دوباره جستجو كردند و آن را يافتند و ديدند شب كلاهى كهنه و مندرس است. خالد گفت: رسول خدا(ص) در سالى عمره به جاى آورد و سر تراشيد. مردمان به جمع آورى موهاى آن حضرت پرداختند و من در گرفتن موى پيشانى بر آنان سبقت گرفتم و آن را در اين شب كلاه نهادم و اكنون در هيچ نبردى حاضر نمى شوم كه اين شب كلاه با من باشد مگر آنكه پيروزى نصيب من مى گردد.»[8]
و در صحيح بخارى روايت كند كه: «تارهايى از موى پيامبر(ص) نزد ام سلمه زوجه رسول خدا(ص) بود كه هرگاه كسى را چشم زخمى مى رسيد ظرف آبى خدمت ايشان مى فرستاد تا آن موها را در آن فرو كند و آسيب ديده را شفا بخشد.»[9]
عبيده گويد: «اگر يك تار موى پيامبر نزد من باشد از همه دنيا و هرچه در آن است نزد من محبوبتر است.»[10]
تبرك جستن به لباس پيامبر(ص)
عبداللَّه خادم اسماء دختر ابوبكر گويد: «بانوى من اسماء جبه و روپوش بلندى با نشانهاى سبز به من نشان داد و گفت: اين جبه را رسول خدا(ص) مى پوشيد و ما آن را مى شوييم و از آن شفا مى گيريم.»[11]
و در صحيح مسلم گويد: «اين جبه رسول خدا(ص) است. سپس جبه اى بلند و خسروانه بيرون آورد كه جادكمه ها و چاكهاى آن از حرير و ديباج بود و گفت: اين جبه نزد عايشه بود تا از دنيا رفت و پس از او به من رسيد. پيامبر آن را مى پوشيد و ما آن را مى شوييم تا بيماران به وسيله آن بهبود يابند.»[12]
تبرك جستن به تير و پيكان پيامبر(ص)
بخارى درباره صلح حديبيه روايت كرده و گويد:
«رسول خدا(ص) با سپاهيان خود در انتهاى حديبيه بر سر چاهى كم آب فرود آمدند مردم به سوى آن شتافتند و با سرعت آب آن را كشيدند و اندكى بعد از تشنگى به رسول خدا شكوه كردند. پيامبر(ص) تيرى از تيردان خود بيرون كشيد و فرمود تا آن را در درون چاه قرار دهند. پس به خدا سوگند پيوسته جوشيد و آنان را سيراب كرد تا از آنجا كوچ كردند.»[13]
تبرك جستن به جاى دست پيامبر(ص)
در كتاب اصابه و مسند احمد در شرح حال حنظله روايتى است كه فشرده آن چنين است:
حنظله گويد: «جد من مرا خدمت پيامبر(ص) برد و گفت: من پسرانى بزرگ و كوچك دارم كه اين كوچكترين آنهاست. براى او دعا بفرماييد. پيامبر(ص) دستى بر سر او كشيد و فرمود: «خداوند سعادتت افزايد. يا: او سعادتمند است.» راوى گويد: با چشم خود ديدم كه بيمارانِ صورت باد كرده يا حيوانات پستان ورم كرده را نزد حنظله مى آوردند و او بر دست خود آب دهان مى زد و با «بسم اللَّه» آن را بر سر خود مى كشيد و مى گفت: اين جاى دست رسول خدا(ص) است. سپس محل ورم كرده را مسح مى كرد و به گفته راوى، ورم برطرف مى شد.»[14]
و در عبارت اصابه آمده است:
«حنظله بسم اللَّه مى گفت و دستش را بر سر خود، كه جاى دست رسول خدا بود، مى نهاد و آن را مسح مى كرد و سپس بر محل ورم كرده مى كشيد و آماس آن برطرف مى شد.»
***
بارى، بركت و فرخندگى همچون نور خورشيد و عطر شكوفه از رسول خدا(ص) به اطراف او پراكنده مى شد؛ و در كودكى و بزرگى، در سفر و حضر، در شب و روز، هيچ گاه از آن حضرت جدا نگرديد. چه آنگاه كه در خيمه حليمه سعديه مادر رضاعى خود بود، و چه در سفر شام براى تجارت، يا در خيمه ام معبد در حال هجرت، يا در مدينه در كسوت قيادت و رهبرى و حكومت. و بديهى است كه آنچه را ما در اينجا آورديم نمونه اى از انواع است و ما هرگز در صدد آمار و احصاء نبوده ايم. زيرا، احصاى همه در توان هيچ پژوهشگرى نگنجد. و آنچه بيان شد براى دارندگان قلب سليم و گوش شنوا و دل آگاه بسنده باشد.
در بخش بعد موضوع شفاعت خواهى و وسيله قرار دادن پيامبر(ص) به درگاه خداى متعال را بررسى كرده و سپس - به يارى خدا - به منشأ اختلاف درباره ويژگيها و امتيازات رسول خدا(ص) بر ساير مردمان مى پردازيم.
معتقدان به جواز و مشروعيت توسل به رسول اللَّه(ص) و وسيله قرار دادن آن حضرت به درگاه خداوند متعال در همه دورانها، مى گويند: اينگونه توسل پيش از خلقت رسول خدا و در زمان حيات و بعد از وفات آن حضرت با رضاى الهى انجام گرفته است و همچنان تا روز قيامت نيز، به دلايل زير، ادامه مى يابد:
نخست: توسل به رسول خدا(ص) قبل از خلقت
گروهى از راويان حديث از جمله حاكم نيشابورى در كتاب مستدرك خود از قول عمر بن خطاب روايت كنند كه، «آدم(ع) هنگامى كه دچار آن لغزش گرديد، عرض كرد: پروردگارا! از تو مى خواهم كه به حق محمد و آل محمد مرا ببخشى. خداوند سبحان فرمود: اى آدم! تو محمد را چگونه شناختى در حالى كه من هنوز او را نيافريده ام؟
عرض كرد: پروردگارا! هنگامى كه مرا به دست قدرت خود آفريدى، و از روح خودت در من دميدى، سر كه برداشتم ديدم بر ستونهاى عرش نوشته شده: لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه.پس دانستم كه تو نام كسى جز محبوب ترين آفريده ات را كنار نام خود قرار نمى دهى.
خداوند فرمود: راست گفتى اى آدم! او محبوب ترين آفريده هاى من است. مرا به حق او بخوان كه تو را بخشيدم. و اگر محمد نبود تو را نمى آفريدم.»
اين حديث را طبرانى نيز در كتاب خود آورده و بر آن افزوده: «و او آخرين پيامبر نسل توست.»[15]
و در تفسير اين آيه شريفه:
وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَه اللَّهِ عَلَى الْكافِرين؛[16]
و هنگامى كه از سوى خدا كتابى به سويشان آمد كه تصديق كننده كتاب آنان است، و آنها خود پيش از اين - به نام آورنده آن - بر كفار پيروزى مى جستند. حال كه همان شناساى ايشان به سويشان آمده به آن كافر شدند. پس لعنت خدا بر كافران باد.
محدثان و مفسران در تفسير اين آيه روايت كرده اند كه: يهود مدينه و خيبر پيش از بعثت هرگاه با همسايگان عرب و مشرك خود از قبيله اوس و خزرج و غير ايشان، مى جنگيدند، به نام رسول خدا(ص) كه در تورات يافته بودند بر آنان پيروزى مى جستند و پيروز مى شدند و عليه كفار دعا مى كردند و مى گفتند: «پروردگارا! به حق نبىّ امّى از تو مى خواهيم كه ما را بر آنها پيروز گردانى.» يا مى گفتند: «پروردگارا! به نام نبى خودت ما را بر آنها پيروز گردان.»[17]
اما هنگامى كه كتاب خداوندى، قرآن كريم و تصديق كننده تورات و انجيل به وسيله كسى كه او را به خوبى و بى ترديد مى شناختند، يعنى محمد، به سويشان آمد، بدان كافر شدند، زيرا او از بنى اسرائيل نبود.[18]
دوم: توسل به پيامبر(ص) در حال حيات
احمد بن حنبل، ترمذى، ابن ماجه و بيهقى از عثمان بن حنيف روايت كنند كه: مردى نابينا خدمت رسول خدا(ص) آمد و عرض كرد: از خدا بخواه مرا بهبود بخشد. پيامبر(ص) به او فرمود: «اگر خواستى دعا مى كنم و اگر بخواهى صبر مى كنى كه براى تو بهتر است.» عرض كرد: دعا بفرماييد. پيامبر به او فرمود: «وضو بگير، وضوى نيكو و اين دعا را بخوان:
اللّهمّ إنّي أَسألكَ وَ أَتوجَّهُ إليكَ بِنَبيّكَ مُحمّد نَبىِّ الرَّحْمه. يا مُحمَّد إنّي تَوجَّهتُ بكَ إلى ربّي في حاجتي لِتُقضى لي. اللّهمَّ شفّعه فى.
پروردگارا! من به وسيله پيامبرت محمد پيامبر رحمت، به سوى تو مى آيم و از تو درخواست مى كنم. اى محمد! من براى درخواست حاجتم از خداوند نزد تو آمدم و تو را وسيله قرار دادم تا خواسته ام برآورده گردد. خداوندا! او را شفيع و وسيله من قرار ده.»[19]
اين روايت را بيهقى و ترمذى صحيح السند دانسته اند.
سوم: توسل به پيامبر(ص) بعد از وفات
طبرانى در معجم الكبير از عثمان بن حنيف روايت كند كه:
«مردى براى نياز خويش نزد عثمان بن عفان آمد و شد مى كرد ولى عثمان به او و خواسته او توجهى نشان نمى داد. آن مرد ابن حنيف را ديد و از وضع موجود شكوه كرد. عثمان بن حنيف به او گفت: به وضوخانه برو وضو بگير. سپس به مسجد درآى و دو ركعت نماز بگزار و بگو:
اللّهمَّ إنّي أسْألكَ وَ أَتوجَّهُ إليكَ بِنَبيّنا مُحمّد نَبىِّ الرَّحمه. يا مُحمّد إنّي أتوجَّهُ بكَ لي ربّي لِتقضى حاجتي.» و تذكر حاجتك.
«پروردگارا! من به وسيله پيامبرمان محمد پيامبر رحمت، به سوى تو مى آيم و از تو درخواست مى كنم. اى محمد! من براى رفتن به سوى خدا نزد تو آمدم و تو را وسيله قرار دادم تا حاجتم برآورده گردد.» سپس خواسته ات را يادآور مى شوى.
آن مرد رفت و آنچه به او گفته بود انجام داد. سپس به در خانه عثمان بن عفان آمد كه ناگهان دربان خانه نزد او آمد و دستش را گرفت و وارد مجلس عثمان كرد. او نيز وى را روى زيرانداز كنار خود نشانيد و گفت: خواسته ات چيست؟ او خواسته اش را بيان كرد و وى آن را برآورده ساخت. سپس به او گفت: تو تا اين ساعت نيازت را يادآور نشده بودى. و گفت: هر نياز و حاجت ديگرى كه دارى بيان كن.»[20]
ج) توسل به قبر پيامبر(ص)
در سنن دارمى و وفاء الوفاء سمهودى از اوس بن عبداللَّه روايت كنند كه گفت:
«مردم مدينه دچار قحطى شديد شدند و به عايشه شكوه كردند. عايشه گفت: به سوى قبر پيامبر(ص) برويد و دريچه اى از آن به سوى آسمان باز كنيد تا ميان قبر و آسمان سقفى نباشد.
راوى گويد: چنين كردند. پس از آن، چنان بارانى بر ما باريد كه گياهان روييدند و شتران فربه شدند.»[21]
د) توسل به عباس عموى پيامبر(ص)
در صحيح بخارى است كه:
عمر بن خطاب هرگاه قحطى مى شد عباس بن عبدالمطلب را شفيع و وسيله قرار مى داد و مى گفت:
اللّهمَّ إنّا كنّا نتوسَّل إليكَ بِنَبيّنا فَتسقينا و إنّا نتوسَّل إليكَ بِعمِّ نَبيِّنا فَاسْقنا. قال: فيسقون.
پروردگارا! ما در گذشته با توسل به پيامبرمان به سوى تو مى آمديم و تو بارانمان مى دادى و سيرابمان مى كردى. و اكنون با توسل به عموى پيامبرمان به سوى تو مى آييم. پس، بارانمان ده و سيرابمان كن.
راوى گويد: پس از آن باران مى باريد و سيراب مى شدند.[22]
هـ) توسل به لباس پيامبر(ص) براى كاستن از فشار قبر
در كنزالعمال، استيعاب، اسدالغابه و اصابه در شرح حال فاطمه بنت اسد از ابن عباس روايت كنند كه گفت: «هنگامى كه فاطمه بنت اسد مادر اميرالمؤمنين، على بن ابى طالب(ع) وفات كرد، رسول خدا(ص) پيراهن خود را بر او پوشانيد و در قبر وى در كنار او خوابيد.»
حاضران با تعجب گفتند: آنچه را كه با اين جنازه انجام دادى، تا به حال از شما نديده بوديم! فرمود: «اين براى آن است كه هيچ كس - بعد از ابى طالب نسبت به من نيكوكارتر از او نبوده است. من پيراهن خود را بر او پوشاندم تا او از جامه هاى بهشتى بپوشد، و در قبر با او خوابيدم تا از فشار قبر در امان باشد.»[23]
و در طبقات ابن سعد از سهل بن سعد روايت كند كه گفت: «زنى با عبايى بافته شده حاشيه دار خدمت رسول خدا(ص) رسيد و گفت: يا رسول اللَّه! من اين عبا را با دست خود بافته و آن را آورده ام كه بر شما بپوشانم. راوى گويد: رسول خدا(ص) كه بدان نياز داشت، آن را پذيرفت و پوشش خود قرار داد و روزى كه بإ؛ظظس ذآن در جمع ما آمده بود، فلان بن فلان آن را برانداز كرد و گفت: يا رسول اللَّه! اين عبا چقدر نيكوست! آن را بر من بپوشان! فرمود: باشد. پس، تا آنجا كه خدا خواست در آن مجلس نشست و سپس مراجعت فرمود و چون به منزل رسيد، آن را پيچيد و نزد او فرستاد. مردم به او گفتند: كار خوبى نكردى، رسول خدا(ص) چون به آن نياز داشت آن را پذيرفت و تو كه مى دانستى پيامبر هيچ سائلى را رد نمى كند آن را از او درخواست كردى! آن مرد گفت: به خدا سوگند، آن را براى پوشيدن بر خود نخواستم، بلكه او رااز پيامبر(ص) درخواست كردم تا كفن روز مرگم باشد. سهل گويد: آن عبا روز مرگ كفن او بود.»[24]
[1] . صحيح بخارى، كتاب المغازى، باب غزوه خيبر، ج 3، ص 35، و كتاب الجهاد و السير، ج 2، ص 109، باب 102، و باب ما قيل فى لواء النبى، ج 2، ص 111، و باب فضل من اسلم على يديه رجل، ج 2، ص 115، و كتاب فضائل اصحاب النبى، باب مناقب على بن ابى طالب، ج 2، ص 199؛ صحيح مسلم، كتاب فضائل الصحابه، باب من فضائل على بن ابى طالب (رض)، حديث 32 و 34، و باب غزوه ذى قرد و غيرها، حديث 132؛ سنن ترمذى، كتاب المناقب، باب مناقب على بن ابى طالب، ج 13، ص 172.
[2] . صحيح بخارى، باب دعاء النبى الى الاسلام، ج 2، ص 107.
[3] . صحيح مسلم، كتاب الجهاد و السير، حديث 132.
[4]. صحيح بخارى، كتاب الوضوء، باب التماس الوضوء اذا كانت الصلاه، ج 1، ص 31.
[5] . صحيح بخارى، كتاب الأشربه، باب شرب البركه و الماء المبارك، ج 3، ص 219؛ سنن نسائى كتاب الطهاره، باب الوضوء من الاناء، ج 1، ص 25؛ مسند احمد، ج 1، ص 402؛ سنن دارمى، از قول عبداللَّه بن عمر، باب ما اكرم اللَّه النبى من تفجر الماء من بين اصابعه، ج 1، ص 15.
[6] . صحيح مسلم، كتاب الحج، باب بيان ان السنه يوم النحران يرمى ثم ينحر ثم يحلق، حديث 323 و 326؛ سنن ابوداود، كتاب المناسك، باب الحلق و التقصير، حديث 1981؛ طبقات ابن سعد، ج 1، ص 135؛ مسند احمد، ج 3، ص 111، 133، 137، 146، 208، 214، 239، 256، 287 و ج 4، ص 42؛ مغازى واقدى، ص 429.
[7] . صحيح مسلم، كتاب الفضائل، باب قرب النبى من الناس و تبركهم به، حديث 74، ص 1812.
[8] . مستدرك حاكم، كتاب معرفه الصحابه، باب مناقب خالد بن الوليد، ج 3، ص 299. فشرده اين روايت در منتخب كنزالعمال، در حاشيه مسند احمد، ج 5، ص 178 و تاريخ ابن كثير، ج7، ص 113 نيز آمده است.
[9] . صحيح بخارى، كتاب اللباس، باب ما يذكر فى الشيب، ج 4، ص 27، كه ما فشرده آن را آوريم.
[10] .طبقات ابن سعد، ج6، ص63؛ صحيح بخارى، كتاب الوضوء، باب الماء الذى يغسل به شعر الانسان،ج1، ص31.
[11] . مسند احمد، ج 6، ص 348؛ طبقات ابن سعد، ج 1، ص 22، باب ذكر لباس النبى؛ تاريخ الاسلام ذهبى (السيره النبويه)، ص 503؛ السيره النبويه و الآثار المحمديه، چاپ دوم، بيروت، دارالمعرفه، ج2، ص225.
[12] . صحيح مسلم، ج3، ص161، كتاب اللباس و الزينه، باب تحريم استعمال اناء الذهب و الفضه، حديث2069.
[13] . صحيح بخارى، كتاب الشروط، باب الشروط فى الجهاد و المصالحه مع اهل الحرب، ج 2، ص 81، و كتاب المغازى، باب غزوه الحديبيه؛ طبقات ابن سعد، ج 3، ص 29. و ج 1، قسمت اول، ص 118؛ مغازى واقدى، ص 247.
[14] . مسند احمد، ج 5، ص 68. مشروح آن در شرح حال حنظله بن حذيم بن حنيفه در اصابه آمده است.
[15] . مستدرك حاكم، ج 2، ص 615؛ مجمع الزوائد، ج 8، ص 253؛ تحقيق النصره، مراغى (ت816 هجرى) ص 113 - 114، به نقل از طبرانى.
[16] . سوره بقره، آيه 89.
[17] . از اين روايات چنين ظاهر مى شود كه آنها با امثال اينگونه دعاها خداوند جليل را مى خواندند؛ دعاهايى كه دربردارنده توسل به رسول خداست.
[18]. اين روايات از حيث مضمون متواتر است و در كتابهاى زير آمده است:
دلائل النبوه، بيهقى، ص 343 - 345. تفسير طبرى در تفسير آيه؛ تفسير نيشابورى در حاشيه تفسير طبرى، ج 1، ص 333؛مستدرك حاكم، ج 4، ص 263؛ تفسير سيوطى به نقل از دلائل النبوه ابونعيم، تفسير محمد بن عبد حميد؛ تفسير عبدالرحمان بن ابى حاتم بن ادريس رازى؛ تفسير محمد بن ابراهيم بن المنذر نيشابورى (ت 318 هجرى).
[19] . مسند احمد، ج 4، ص 138؛ سنن ترمذى، كتاب الدعوات، ج 13، ص 80 - 81؛ سنن ابن ماجه، كتاب اقامه الصلاه و السنه فيها، باب ما جاء فى صلاه الحاجه، حديث 1385، ص 441. ابن اثير با سند خود در شرح حال عثمان بن حنيف در اسدالغابه، بيهقى بنابر نقل صاحب كتاب تحقيق النصره از او و تحقيق النصره، ص 114. ما عبارت احمد بن حنبل، امام حنابله، را از آن رو آورديم كه منكران شفاعت از پيروان ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب پيروان احمد بن حنبل اند.
[20] . تحقيق النصره، ص 14 و 115، به نقل از معجم كبير طبرانى.
[21] . سنن دارمى، ج 1، ص 44-43؛ وفاء الوفاء، ج 2، ص 549.
[22] . صحيح بخارى، كتاب الاستسقاء، باب سؤال الناس الامام الاستسقاء اذا قحطوا و كتاب فضائل اصحاب النبى، باب مناقب عباس بن عبدالمطلب، ج 2، ص 200 و ج 1، ص 124؛ سنن بيهقى، كتاب صلاه الاستسقاء، باب الاستسقاء بمن ترجى بركه دعائه، ج 3، ص 352.
[23] . كنزالعمال، ج 12، ص 147، حديث 34424؛ اصابه، ج 8، ص 160؛ اسدالغابه، ج 5، ص 517؛ استيعاب در حاشيه اصابه، ج 4، ص 328، چاپ مصر 1328 هجرى؛ صفوه الصفوه، ج 2، ص 54، در شرح حال فاطمه بنت اسد؛ ذخائر العقبى، ص 55 و 56؛ فصول المهمه، ابن صباغ مالكى، ص 31 و 32؛ وفاء الوفاء، ج 3، ص 897 و 898؛ و ينابيع الموده.
[24] . طبقات ابن سعد، ج 1، ص 222، باب ذكر لباس الرسول.
صلی الله علیک یا ابا الحسن یا علی بن موسی الرضا و رحمه الله و برکاته