آیات نازله در وصف على علیه السلام

 آیه الذین ینفقون اموالهم باللیل و النهار سرا و علانیة فلهم اجرهم عند ربهم ولا خوف  علیهم ولا هم یحزنون   ۱

در شب و روز و نهانى و آشكارا انفاق می‌كنند براى آنان در نزد پروردگارشان پاداشى است و آنان خوف و اندوهى ندارند.

خوارزمى و ثعلبى و مالكى و ابونعیم و دیگران از  ابن عباس نقل كرده‏اند كه على علیه السلام چهار درهم داشت یكى را شب (در راه خدا) صدقه داد و یكى را روز و یكى را پنهانى و یكى را آشكارا آنگاه این آیه در باره او نازل گردید. (2)

(۱) سوره بقره، آیه 274.

(2) مناقب ابن  مغازلى، ص 280/ ذخائر العقبى، ص 88.

آیات نازله در وصف على علیه السلام

القیا فى جهنم كل كفار عنید. (۱) بیفكنید در دوزخ هر ناسپاس ستیزه جو را.

حاكم حسكانى در شواهد التنزیل به سند خود از ابوسعید خدرى نقل می‌كند كه رسول خدا صلى الله علیه  و آله فرمود چون روز قیامت شود خداى تعالى به من و على می‌فرماید هر كس دشمن شما است او را در آتش بیفكنید و هر كه دوست شما است او را داخل بهشت گردانید و اینست فرموده خداى تعالى القیا فى جهنم كل كفار عنید. ۲

۱) سوره ق آیه 24 .

۲) شواهد التنزیل، جلد 2، ص 190 .

سزای دشمنی با علی بن ابی طالب علیه السلام

صدوق در امالی خود  با سندهای معتبر از سلیمان اعمش که بین شیعی و سنی در صدق حدیث مرد معروفی است، روایت می‏کند که وی گوید: منصور دوانقی در تاریکی شب مرا احضار نمود. یقین کردم که مرا در این ساعت شب نخواسته مگر به جهت پرسش از فضایل علی (ع) و ممکن است پس از شنیدن فضایل آن بزرگوار مرا بکشد.

لذا فورا وصیتی نوشتم، غسل کردم و کفن پوشیدم، حنوط کردم و به مجلس منصور وارد شدم. گفت: نزدیک من آی. نزدیک رفتم تا آنکه زانوهایم به زانوی وی متصل شد. عمرو بن عبید هم نزد او بود، همین که او را دیدم قدری تسلی یافتم. منصور بوی حنوط را استشمام نمود و از علت آن پرسید، گفتم: احتمال قتل می‏دادم که امیر از من فضایل علی (ع) را بپرسد و بدان جهت مرا بکشد، بنابراین وصیت نوشتم و غسل کرده، کفن پوشیدم.

گوید: منصور به حالت تکیه بود و بعد از شنیدن سخنان من راست نشست و حوقله " یعنی: لا حول و لا قوة الا بالله " گفت و پرسید: سلیمان! چقدر حدیث در فضایل علی (ع) ضبط کرده ای؟ گفتم: امیر! کم می‏دانم. گفت: چقدر؟ گفتم: ده هزار و اندی.

منصور گفت: سلیمان! به خدا سوگند من یک حدیث در فضایل علی می‏دانم که با شنیدن آن همه‏ی احادیث را فراموش می‏کنی. گفتم: یا امیرالمؤمنین! حاضرم بشنوم.

گفت: در آن روزهایی که از ترس بنی امیه در شهرها فراری و متواری بودم فضایل علی (ع) را می‏گفتم و مردم به من طعام و آب می‏دادند تا آنکه وارد شهرهای شام شدم در حالی که یک عبای کهنه دربرداشتم و غیر از آن چیزی نداشتم. از یک ناحیه صدای اذان شنیدم و به آن سوی رفتم. مسجدی دیدم و وارد شدم در حالیکه بسیار گرسنه بودم و در نظر داشتم که از مردم غذای شام را درخواست کنم. همین که امام جماعت سلام نماز را گفت دو کودک وارد مسجد شدند. امام مسجد متوجه آنها گردید و گفت: خوشا به حال شما و خوشا به آن دو نفر که نام شما از نام آنها است. من مفهوم این جمله را نفهمیدم.

در نزد من جوانی نشسته بود، گفتم: این کودکان با شیخ چه نسبتی دارند؟ گفت: شیخ جد این کودکان است و در این شهر کسی که علی (ع) را دوست داشته باشد غیر از این شیخ وجود ندارد و از این جهت نام این کودکان را حسن و حسین گذاشته است. او گوید با یک دنیا شادی نزد او رفتم و گفتم: میل داری با حدیثی چشم شما را روشن سازم؟ گفت: اگر چنین کاری کنی من هم چشم تو را روشن می‏سازم.

گفتم: پدرم از پدرش و او از جدش به من نقل کرد و گفت: پیش پیغمبر بودیم که فاطمه (ع) گریان وارد شد (حدیث گذشته را نقل کرده تا آنجا که بحار روایت کرده و به ذیل آن این اضافت را آورده که) رسول اکرم حسنین (ع) را تا درب مسجد آورد و گفت: بلال به مردم اعلان کن بسوی من آیند. جارچی‏ها جار زدند و مردم در مسجد پیرامون رسول خدا جمع شدند.

پیغمبر بر روی پاهای خود ایستاد و گفت: ای مردم! آیا شما را به بهترین کسان از حیث جد و جده آگاه سازم؟ همه گفتند: بلی یا رسول الله! فرمود: آن دو حسن و حسین (ع) هستند، به درستی که جدشان محمد (ص) و جده شان خدیجه دختر خویلد است.

سپس گفت: ای مردم! شما را راهنمایی کنم بر بهترین مردم از حیث پدر و مادر؟ گفتند: آری، فرمود: حسن و حسین (ع)، به درستی که پدرشان را خدا و رسول او دوست دارند و او خدا و رسول خدا را دوست دارد.

مردم شما را راهنمایی کنم بر بهترین مردم از نظر عمو و عمه؟ گفتند: آری، فرمود: حسن و حسین (ع) عمویشان جعفر بن ابی طالب در بهشت است و با ملائکه، و عمه شان ام هانی دختر ابی طالب است. مردم! شما را آگاه سازم به بهترین مردم از حیث دایی و خاله؟ گفتند: آری، فرمود: حسن و حسین (ع) دایی شان قاسم پسر محمد (ص) و خاله‏ی شان زینب دختر رسول خداست.

سپس دستش را حرکت داد و فرمود: همین طور ما را خدا محشور می‏گرداند. سپس گفت: خدایا! می‏دانی که حسن و حسین (ع) در بهشت هستند و جده و جدشان در بهشت‏اند و پدر و مادرشان در بهشت هستند و عمو و عمه شان در بهشت‏اند و دایی و خاله شان در بهشت اند، خدایا! تو می‏دانی هر کس آنها را دوست بدارد در بهشت است و هر کس دشمنشان بدارد در دوزخ است.

گوید همین که شیخ حدیث را شنید گفت: تو اهل کجایی؟ گفتم: اهل کوفه ام. گفت: عربی یا عجم؟ گفتم: از نژاد عرب هستم. گفت: شگفتا! که تو چنین حدیثی را حفظ کرده ای در حالی که با یک عبای کهنه زندگی می‏کنی، فورا لباسهایش را به من داد و بر قاطر خود سوار کرد و من بعدها آن را به صد دینار فروختم و گفت: جوان چشم مرا روشن کردی، به خدا سوگند چشم تو را روشن تر می‏سازم، تو را پیش یک جوان خواهم برد تا تو را شاد کند.

گوید: مرا پیش دو برادر برد، یکی امام جماعت و دیگری مؤذن بود، امام دوستدار علی (ع) و مؤذن دشمن علی (ع) بود. همین که به در خانه‏ی امام جماعت رسیدیم بیرون آمد و مرا دید، گفت: قاطر و لباسها را می‏شناسم به خدا سوگند شیخ اینها را به کسی نمی‏بخشد مگر اینکه او خدا و رسول خدا را دوست بدارد. پس حدیثی در فضایل علی (ع) بخوان. حدیثی به وی گفتم (که خلاصه آن چنین است): فاطمه (ع) روزی به حالت گریه نزد پدر می‏رود و از شماتت زنان قریش که گفته بودند او را به مردی فقیر مزوج کرده اند، شکایت می‏کند. رسول خدا به دخترش دلداری می‏دهد که خداوند پدرت را اختیار کرده و او را به پیغمبری فرستاده و علی (ع) را انتخاب کرده و او را وصی قرار داده و تو را نیز به وی تزویج کرده است. او اعلم و اشجع و بردبارترین و سخی ترین مردم است و در اسلام از همگان سابق تر است. و خداوند حسن و حسین (ع) را انتخاب کرده که پسران او هستند و سروران جوانان بهشت هستند، سپس از مقام والای علی و حسن و حسین (ع) در روز رستاخیز بیان فرمود و گفت: علی (ع) روز قیامت در حمل کلیدهای بهشت به من کمک می‏کند و پیروان او در روز رستاخیز رستگارانند.

همین که مطلب به اینجا رسید گفت: پسر! تو از کجایی؟ گفتم: اهل کوفه‏ام. پرسید: از نژاد عرب یا از موالی؟ گفتم: از نژاد عربم. سپس سی دست لباس و ده هزار درهم پول داد و گفت: چشم مرا روشن کردی و من از تو حاجتی دارم. گفتم: حاجت تو برآورده است. گفت فردا به فلان مسجد بیا و برادر مرا که دشمن علی (ع) است تماشا کن.

منصور گوید: شب برای من طولانی شد تا سحر کردم و به مسجد رفتم و در صف اول قرار گرفتم، در طرف چپ من جوانی بود. وقتی که به رکوع خم شد عمامه از سرش افتاد. دیدم سرش مانند سر خوک است. پس از نماز علت آن پرسیدم. گریه کرد و گفت: برویم خانه. وقتی که رفتیم، گفت: مؤذن بودم و هر روز هزار بار بین اذان و اقامه، علی (ع) را فحش می‏دادم و روزهای جمعه چهار هزار مرتبه او را لعن می‏کردم. شبی در روی همین سکو در خواب خودم را در بهشت دیدم که پیغمبر (ص) و علی (ع) شاد و خرمند. پیغمبر به حسن و حسین (ع) فرمود: پسرانم، مردم را سیراب کنید. آنها مردم را آب دادند. پیغمبر فرمود: به این مرد که به سکو تکیه داده آب بدهید.

امام حسن (ع) گفت: جد بزرگوارم! مرا امر می‏کنید که به وی آب دهم در حالی که او هر روز هزار مرتبه به پدرم علی لعن می‏گوید و امروز هم چهار هزار مرتبه آن را تکرار کرده!

پیغمبر اکرم پیش من آمد و گفت: لعنت خدا بر تو باد! علی (ع) را لعن می‏کنی؟! علی (ع) از من است. گویا پیغمبر را دیدم که بصورت من تف انداخت و با پای خود مرا زد و فرمود: برخیز، خدا صورت تو را تغییر دهد. ازخواب بیدار شدم و ناگهان دیدم سر و صورتم مانند خوک شده.

سپس منصور دوانقی به من گفت: آیا نظیر این دو حدیث در دست تو هست؟ گفتم نه. گفت: سلیمان! حب علی (ع) ایمان است و بغض علی (ع) نفاق و کفر است. به خدا قسم علی (ع) را دوست نمی‏دارد مگر مؤمن و با او دشمنی نمی‏ورزد مرگ منافق. گفتم: امان می‏خواهم. گفت: تأمین دادم، چه می‏گویی، گفتم: امیر نظر تو چیست درباره‏ی قاتل حسین (ع)؟ گفت: در آتش است، در آتش است.

گفتم: آنکه پسر پیغمبر را می‏کشد آن هم همان حکم را دارد و در آتش است؟ گفت: بلی، اما ریاست و سلطنت عقیم و نازاست. سپس گفت: بیرون رو و این حدیث را بطوری که شنیده ای نقل کن.

این روایت در  برخی جوامع حدیثی آمده است از جمله کتاب جلاءالعیون علامه مجلسی، مناقب خوارزمی، الفصول العلیه و...تبیان

امام علی علیه السلام

امام على علیه السّلام تهیدست نبود، از دسترنج خود تولید فراوانى داشت وقتى فقراء و یـتـیـمـان را دعـوت مـى كرد، بر سر سفره انواع غذاهاى رنگارنگ مى گذاشت ، و همگان را دعوت به تناول غذاها مى كرد، امّا خود بر سر همان سفره ، نان خشك مى خورد.

احنف بن قیس مى گوید:

روزى بـه دربار معاویه رفتم ، وقت نهار آن قدر طعام گرم ، سرد، ترش و شیرین پیش من آوردند كه تعجّب كردم .

آنگاه طعام دیگرى آوردند كه آنرا نشناختم .

پرسیدم : این چه طعامى است ؟

معاویه جواب داد: ایـن طـعـام از روده هـاى مـرغـابى تهیّه شده ، آن را با مغز گوسفند آمیخته و با روغن پسته سرخ كرده و شكر نِیشكر در آن ریخته اند.

احنف بن قیس مى گوید: در اینجا بى اختیار گریه ام گرفت و گریستم .

معاویه با شگفتى پرسید: علّت گریه ات چیست ؟

گفتم : به یاد على بن ابیطالب علیه السّلام افتادم ، روزى در خانه او بودم ، وقت طعام رسید. فرمود : میهمان من باش .آنگاه سفره اى مُهر و مُوم شده آوردند.

گفتم : در این سفره چیست ؟

فرمود: آرد جو .

گفتم : آیا مى ترسید از آن بردارند یا نمى خواهید كسى از آن بخورد ؟

فـرمـود: نـه ، هـیـچ كدام از اینها نیست ، بلكه مى ترسم حسن و حسین علیهماالسلام بر آن روغن حیوانى یا روغن زیتون بریزند.

گفتم : یا امیرالمۆمنین مگر این كار حرام است ؟

حضرت امیرالمۆمنین علیه السّلام فرمود:

نه ، بلكه بر امامان حق لازم است در طعام مانند مردمان عاجز و ضعیف باشند تا فقر باعث طغیان فقرا نگردد. هـر وقـت فـقـر بـه آنـها فشار آورد بگویند: بر ما چه باك ، سفره امیرالمۆمنین نیز مانند ماست .

مـعـاویـه گـفـت : اى احـنـف مـردى را یـاد كـردى كـه فـضـیـلت او قابل انكار نیست.(1)

همچنین ابورافع مى گوید :

روز عـیـدى خـدمت امام على علیه السّلام رسیدم ، دیدم كه سفره اى گره خورده در پیش روى حضرت امیرالمۆمنین علیه السّلام است ، وقتى آن را باز كرد دیدم نان جوین است .

گفتم : چرا گره مى زنى ؟

فرمود : براى اینكه بچه ها دوغى یا روغنى بر آن نیافزایند.

امام على علیه السّلام بیشتر از سبزیجات استفاده مى فرمود و اگر غذاى بهترى مى خواست شیر شتر میل مى كرد. گوشت بسیار كم مى خورد و مى فرمود :

«شكم ها را مدفن حیوانات نكنید». با این همه، از همه قدرتمندتر و قوى تر بود. (2)

1) اصل الشّیعه و اصُولُها، ص 65 .

2) شرح ابن ابى الحدید، ج 1 ، ص 7.

فضایل امیرالمومنین علی علیه السلام

ابن بابویه به سند  خود از جابر بن عبدالله روایت کرده است که از رسول خدا صل الله علیه و اله شنیدم که فرمود یا علی تو برادر و وصی و وارث و خلیفه منی بر امت من  در حیات من و بعد از مرگ من محب تو محب من است و مبغض تو مبغض من است و عدو تو عدو من است و ولی تو  ولی من

فضایل امیرالمومنین علی علیه السلام

شیخ در کتاب امالی خود بسند خود از سلمان فارسی روایت کرده که از رسول خدا صل الله علیه و اله شنیدم که فرمود ای گروه مهاجر و انصار میخواهید شما را دلالت کنم به چیزیکه اگر به ان تمسک جویید هرگز بعد از من گمراه نشوید عرض کردند بلی یا رسول الله صل الله علیه و اله

فرمود این علی برادر و وزیر و خلیفه من و امام شماست او را دوست بدارید به دوستی من و گرامی بدارید به کرامت من که جبرئیل امر کرد مرا تا این سخن را به شما بگویم

فضایل امیرالمومنین علی علیه السلام

جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده است که از رسول خدا صل الله علیه و اله شنیدم که به علی علیه السلام فرمود انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی

یعنی یا علی تو برای من چنانی که هارون از برای موسی بود مگر انکه پیغمبری بعد از من نخواهد بود

انتظار

امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود: (محبوب ترین کارها در پیشگاه خداوند متعال، انتظار فرج است) (۱)

و امام صادق علیه السلام فرمود: (اَفْضَلُ اَعمالِ شِیعتنا اِنتِظارُ الْفَرَجِ؛(۲) بهترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج است).

و حضرت امام رضا علیه السلام در وصف امامان علیهم السلام و شیعیانشان فرمود: (دین آنها تقوا، عفّت، تلاش و کوشش... و اصلاح و انتظار فرج در پرتو صبر و استقامت است). (۳)

امیر مؤمنان علی علیه السلام روایت می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: (برترین عبادت ها، انتظار فرج است). (۴)

امام رضا علیه السلام فرمود: پدرانم از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل کردند که فرمود: (بهترین اعمال امّت من انتظار فرج از سوی خداوند متعال است). (۵)

۱ خصال شیخ صدوق، ص 616؛ بحار، ج 52، ص 123.

۲ کمال الدین، ص 377.

۳ عیون اخبار الرّضا، ج 1، ص55، حدیث 20.

۴ کمال الدین، ص 287، حدیث 6.

۵ همان، ص644.

 

پرچم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با اوست

پرچم پیامبر(صلی الله علیه و آله) پرچم پیروزى بود و اكنون این پرچم آسمانى نزد آخرین جانشین او مى‌باشد. امام سجاد(علیه السلام) مى‌فرماید:

پرچم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با اوست و قومى را به آن اراده نمى‌كند مگر این كه خداوند بزرگ آن قوم را هلاك مى‌سازد.(1)

پرچم پیروزى بخش رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پس از او توسط امیرالمومنین(علیه السلام) مورد بهره‌بردارى قرار گرفت و او را به پیروزى رساند.

امام صادق(علیه السلام) درباره پرچم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

جبرئیل در روز بدر آن را براى پیامبر(صلی الله علیه و آله) اورد و او آن را در روز بدر گشود و بعد از پیروزى آن را پیچید و به على(علیه السلام) داد و همواره نزد او بود تا این كه در جنگ بصره آن را گشود و خداوند او را پیروز گرداند. آنگاه آن را پیچید و نزد ما قرار دارد... و كسى آن را نمى‌گشاید تا قائم قیام كند، وقتى قیام كرد آن را مى‌گشاید

پی‌نوشت‌ها:

1- بحارالانوار، ج 51، ص 135.

2- بحارالانوار، ج 52، ص 360 و 361.

تنظیم برای تبیان؛‌ هدهدی

شب نیمه شعبان را قدر بدانیم

با مطالعه روایت های مربوط به شب نیمه شعبان، انسان یقین می کند که این زمان محدودِ نهفته در طول سال از اهمیت و ویژگی کم نظیری برخوردار است برای همین جا دارد که ما نیز به شکل ویژه برای آن برنامه ریزی کنیم تا بتوانیم بیشترین بهره را از آن ببریم.

ناگفته نماند که در همین روایتها به اعمال و اذکاری اشاره شده که بخشی از آن را می توانید در کتاب شریف مفاتیح الجنان یافته و عمل کنید. آنچه در این نوشتار خواهد آمد بیشتر بیان ارزش این مقطع زمانی و برخی رخدادهای آن در آیینه روایات است.

در ادامه مطلب مطالعه بفرمایید

ادامه نوشته

زيارت به نیابت حرم مطهر امام حسين عليه السلام در شب نيمه شعبان

به مناسبت فرارسيدن نيمه شعبان و ميلاد منجى عالم بشريت حضرت حجة ابن الحسن مهدي منتظر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء كاربران گرامي ميتوانند تا شب 15 شعبان از طریق لینک ذیل ثبت نام كنند

بیانات آیةالله العظمی وحید خراسانی برای دعای همگانی در شب نیمه شعبان در ساعت 23

سعي كنيد ان شاءالله امسال شب نيمه شعبان ، آن شبي است كه شرح و وصفش فوق بحث و گفتگو است. شيخ الطائفه شيخ طوسي در مصباح المتهجد يك دعايي دارد كه عقل همه ي حكما ، همه ي فقها، در فهم آن كلمات مبهوت است. تعبير از امام زمان اين است: ضياءالله المشرق، نورالله المتألق. اين كلمات فوق تصور ادراك ماست. كيست امام زمان؟ چه مقامي است ؟ ضياء خداست، هم نور خداست. قرآن را بخوان: خدا قمر را نور قرار داده، ماه نور است، خورشيد ضياء است. آن وقت در وجود امام زمان هردو جمع مي شود، اما تفاوت بين اين ضياء و آن ضياء، بين اين نور و آن نور حدي است كه جز خدا و چهارده معصوم از دركش عاجزند. نور شد نور خدا ، ضياء شد ضياء خدا. امام زمان نورالله المتألق، ضياء الله المشرق. شب نيمه شعبان آن دعا كه معين شده، صدا و سيما هم در آن وقت پخش ميكند، آن دعا دعاي به اوست. حالا اگر همه ي امت آن شب دست به دعا بردارند... چرا اين دعا اينقدر مهم است؟ چون يك وقت دست من بالا مي رود ، اين دست من است، اما با اين دست چه آبرويي به درگاه خدا هست!!! ولي آن شب دست يك امت به درگاه خدا بالا مي رود. در اين ميان چه خبر است، كساني هستند كه لله تحت قباب العرش طائفة اخفاهم عن عيون الناس اجلالا . سر آن دعاي شب نيمه شعبان در تمام دنيا اين نكته است كه آن بندگاني كه از چشم اين مردم دور اند، گنج هاي مخفي خدا در زمين اند، آنها هم دستشان آن وقت به دعا بالا مي رود، خواه ناخواه آن دست كه خالي برنمی گردد، ممكن نيست دست من و تو هم كه آن وقت بالا رفته نااميد برگردد. سرّ آن دعا با آن وضع اين است.

ساعت 11 از شب را اختيار كرديم، چون عدد 11 عدد امام يازدهم است و او پدر امام زمان است . در ساعتي كه ساعت 11، به اسم امام يازدهم است، ممكن نيست نظر امام دوازدهم به اين مملكت متوجه نشود، منتهي قدر اين مطالب را كسي نمي فهمد الا خواص.

اين است كه اين برنامه را ترك نكنيد و ما در هر مجلسي به اين مطلب سفارش مي كنيم، چون اكسير اعظم اين است

لینک متن کامل سخنان در سایت ایشان

میلاد امام سجاد علیه السلام

امام سجاد علیه السلام در رفتار با مردم آن چنان متواضع بودند که برخی اوقات سعی می کردند در میان مردم ناشناخته باشند تا بتوانند متواضعانه با مردم برخورد نمایند و به آن ها خدمت کنند . امام صادق علیه السلام می فرمایند:

امام سجاد علیه السلام هنگامی که مسافرت می نمود با قافله ای حرکت می کرد که او را نمی شناختند و با اهل کاروان شرط می کرد که در طول سفر خدمت گذار آنان باشد . روزی بر همین منوال مسافرت نمود، از قضا مردی که امام را از قبل می شناخت، آن حضرت را مشاهده کرد، نزد کاروانیان رفت و به آنان گفت: آیا می دانید او کیست؟ گفتند: خیر، گفت: او علی بن الحسین علیهما السلام است، آن ها با شنیدن این سخن باسرعت به طرف امام علیه السلام رفتند و دست و پای او را بوسیدند و عرض کردند: ای پسر رسول خدا! آیا می خواهی که آتش جهنم ما را فرا بگیرد؟ اگر از جانب ما به شما بی احترامی صورت می گرفت، آیا تا ابد هلاک نمی شدیم؟ امام علیه السلام فرمود:

روزی با گروهی مسافرت نمودم که آنان مرا می شناختند و به خاطر قرابتی که با رسول خدا صلی الله علیه و آله داشتم مرا بیش از حد مورد احترام قرار دادند، و چون ترسیدم شما نیز چنین کنید، خود را معرفی نکردم .[

بحارالانوار ص 69.بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

میلاد امام سجاد علیه السلام

«عبدالملک» به طواف کعبه مشغول بود. امام سجاد علیه السلام نیز جلوتر از او – بدون آنکه به وی اعتنا کند – طواف می کرد.

«عبدالملک» از روی غرور پرسید: «این کیست که بدون توجه به ما، جلوتر از ما طواف می کند؟» گفته شد: «علی بن الحسین». پس از طواف، امام علیه السلام را احضار کرد و گفت: «من که کشنده ی پدر شما نیستم، پس چرا نزد من نمی آیید؟» امام علیه السلام فرمود:

قاتل پدرم هر چند به زندگی دنیوی او خاتمه داد ولی آخرت خویش را با این جنایت تباه ساخت. اگر تو هم دوست داری مانند او باشی، باش!

«عبدالملک» گفت: «هرگز، ولیکن نزد ما بیا تا از دنیای ما بهره مند شوی». امام علیه السلام نشست و عبای خود را بر زمین گسترد و عرض کرد: «پروردگارا! بر این مرد، حرمت و منزلت دوستانت را نزد خودت بنمایان!»

عوالم العلوم، علی بن الحسین علیه السلام، ج 18، ص 175. تاریخ و سیره معصومین تبیان

در این هنگام عبای آن حضرت انباشته از دُرّ شد؛ به گونه ای که درخشندگی آنها چشمها را خیره می ساخت. امام علیه السلام رو به «عبدالملک» کرد و فرمود:

کسی که دارای چنین منزلتی نزد پرودگارش می باشد، چه نیازی به دنیای تو دارد؟ سپس عرض کرد: «خداوندا! اینها را باز پس گیر که من بدانها نیاز ندارم».[

از خاندان رسول اللَّه كسى را بزرگوارتر و بخشنده‏تر نيافتم

روزى يك اعرابى نزد امام حسين صلوات الله علیه  آمد و عرض كرد: اى فرزند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله من پرداخت ديه‏اى كامل را ضمانت كرده‏ام امّا از اداى آن ‏ناتوانم. با خود گفتم كه از بزرگوارترين مردم، آن را تقاضا مى‏كنم و از خاندان رسول اللَّه كسى را بزرگوارتر و بخشنده‏تر نيافتم.

پس امام حسين به وى فرمود: "اى برادر عرب از تو سه پرسش مى‏كنم ‏اگر يكى از آنها را پاسخ گفتى ثلث آن ديه را به تو مى‏دهم و اگر دو پرسش ‏را جواب دادى دو ثلث آن را به تو مى‏پردازم و اگر هر سه پرسش را پاسخ‏ گفتى تمام مالى را كه مى‏خواهى به تو مى‏دهم".

اعرابى عرض كرد: آيا كسى مانند تو كه اهل علم و شرف است از چون‏ منى مى‏خواهد بپرسد؟

حضرت فرمود: "آرى. از جدّم رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله شنيدم كه مى‏فرمود.معروف به اندازه معرفت است".

اعرابى عرض كرد: آنچه مى‏خواهى بپرس اگر پاسخ دادم (كه هيچ)و گرنه جواب آنها را از تو فرا خواهم گرفت. و لا قوة الا باللَّه.

امام عليه السلام پرسيد: "برترين اعمال چيست؟"

اعرابى گفت: ايمان به خدا.

حضرت سؤال كرد: "راه رهايى از نيستى و نابودى چيست؟"

اعراى گفت: اعتماد به خداوند.

امام حسين پرسيد: "زينت دهنده انسان چيست؟"

اعرابى گفت: علم همراه با حلم.

امام پرسيد: "اگر اين نشد؟"

اعرابى گفت: مال همراه با مروّت.

حضرت پرسيد: "اگر اين نشد؟"

اعرابى گفت: "فقر همراه با صبر".

حضرت پرسيد: "اگر اين نشد؟"

اعرابى گفت: در اين صورت صاعقه‏اى از آسمان بر او فرود آيد و بسوزاندش كه او سزاوار آن است.

آنگاه امام حسين ‏عليه السلام خنديد و كيسه‏اى كه در آن هزار دينار بود، به او داد و انگشترى خود را كه نگين آن به دويست درهم مى‏ارزيد، بدو بخشيد و فرمود: "اى اعرابى اين طلا را به طلبكارانت بده و انگشترى رابه مصرف خود برسان."

اعرابى تمام آنها را گرفت و گفت: "خدا داناتر است كه رسالتش را در كجا نهد.

1 - اعيان الشيعه - سيّد محسن امين، ص‏40 - 29.

پنج کار بجای بیاور

شخصی خدمت امام حسین علیه السلام می رسد و به حضرت عرض می کند: من گناهکارم و صبر بر ترک گناه ندارم! چه کنم؟

این حدیث را مطابق گزارش مرحوم علامه آیت الله طهرانی در کتاب «لمعات الحسین علیه السلام» می آوریم. ایشان نقل می کنند:

«روی ان الحسین بن علی علیهماالسلام جاءه رجل و قال: انا رجل عاص و لا اصبر عن المعصیة، فعظنی بموعظةٍ! فقال علیه السلام افعل خمسة اشیاء و اذهب ما شئت !

فاوّل ذلک: لاتأکل من رزق الله و أذنب ما شئت!

و الثانی: أخرج من ولایة الله و اذنب ما شئت!

و الثالث: اطلب موضعا لایراک الله و اذنب ما شئت!

والرابع: اذا جاء ملک الموت لیقبض روحک فادفعه عن نفسک و اذنب ما شئت!

و الخامس: اذا ادخلک مالک فی النار فلا تدخل فی النار و اذنب ما شئت!»

مرحوم آیت الله علامه طهرانی در ترجمه این روایت می فرمایند:

روایت شده که مردی به نزد حضرت حسین بن علی علیهماالسلام آمد و گفت من مردی هستم اهل گناه و توانایی شکیبایی بر ترک از معصیت را ندارم، پس شما مرا موعظه ای بنمایید!

حضرت در پاسخ او می فرماید: پنج کار بجای بیاور و سپس هر گناهی خواستی انجام بده!

اول آنکه: از روزی خدا مخور و هر گناهی خواستی انجام بده.

دوم آنکه: از تحت قیومیت و ولایت خدا خارج شو و هرگناهی خواستی بکن.

سوم آنکه: برای گناه جایی را بطلب که خدا در آن تو را نبیند و هر گناهی خواستی انجام بده.

چهارم آنکه: چون ملک الموت برای گرفتن جان تو آید او را از خود دورگردان و هر گناهی خواستی بکن.

پنجم آنکه : چون فرشته پاسدار دوزخ بخواهد تو را در آتش بیفکند تو درآتش داخل مشو و هرگناهی خواستی انجام بده!

لعمات الحسین علیه السلام، ص 24 -23 البته نویسنده محترم می فرماید: بعضی از مآخذ، این روایت را به حضرت امام زین العابدین علیه السلام نسبت داده اند. سید علی محمّد هاشمی رضوانیبخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

شما هم دعوت مرا اجابت نمائید!

در تفسیر عیاشى از مسعده روایت میكند كه گفت: امام حسین علیه السّلام به گروهى از فقراء عبور كرد كه عباى خود را گسترده بودند و چند پاره‏اى نان روى آن ریخته و مشغول خوردن بودند. آنان به امام حسین علیه السلام گفتند: یابن رسول اللَّه! بیا (با ما غذا بخور) امام علیه السّلام نشست و با ایشان مشغول غذا خوردن شد و این آیه را تلاوت كرد: «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِینَ‏»؛ یعنى خدا افراد متكبر را دوست ندارد. سپس به فقراء فرمود: من دعوت شما را پذیرفتم، شما هم دعوت مرا اجابت نمائید! گفتند: اطاعت میكنیم یابن رسول اللَّه. آنگاه برخاستند و با آن حضرت وارد منزل امام حسین علیه السلام شدند. آن بزرگوار به خدمتکار خود فرمود: آنچه را كه ذخیره نموده‏اى بیاور!

منبع. زندگانى حضرت امام حسن علیه السّلام ، ترجمه بحار الأنوار، ص : 199بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان